میراکلس 🐞🐾🐞

میراکلس 🐞🐾🐞

سلام من پارمیدا هستم و قرار کلی داستان درباره مرینت و آدرین بخونیم

آدرین: رسیدم مدرسه تا رسیدیم زنگ خورد 

نینو : سلام داش خوبی

آدرین : مرسی 

نینو : چه خبر از مرینت 

آدرین : بهتره بیمارستان بستری شده امروز نزاشتم بیاد ولی 

فردا مرخص میشه 

نینو : باش تو فکرش نباش امشب پارتی داریم میای 

آدرین : اره رفیق میام 

نینو : مرینت هم بیار 

آدرین : باش بریم الان خانم بوستیه میاد

( بعد از آمدن خانم بوستیه )

خانم : ( منظورم خانم بوستیه )

آدرین خوبی 

آدرین: مرسی

خانم : آدرین مرینت چطوره 

آدرین: بهتره از فردا میاد 

لایلا و کلویی (همزمان) آدرین میشه من بیام پیشت 

بشینم 

آدرین:, نه ممنون اینجوری راحت ترم

رز : بسه حالا از فردا مرینت میاد خودش میشینه سر جایش 

الیا : اره دیگه 

خانم : خب بچه ها ....

بعد از مدرسه :

آدرین : سوار ماشین شدم و اول رفتم پاساژ چند دست لباس برای مرینت گرفتم و رفتم بیمارستان 

مرینت : ناتالی ممنون 

ناتالی: خواهش میکنم الان خانم امیلی میان

امیلی : سلام عروس گلم

مرینت : 😳😳 سلام مرسی

امیلی : راستش من باید یه چیزی بهت بگم 

من به بیماری دارم باید برم لندن 

مرینت : عشقم... یعنی چیز آدرین نمی دونه 

امیلی: نه دخترم تو میتونی بهش بگی 

مرینت :, بله حتما 

آدرین : بدون اینکه نگاه کنم سریع رفتم بغل مرینت 

و بوسش کردم

مرینت : منم بوسیدمش که دیدم مامان آدرین داره

نگاهمون می‌کنه بهش اشاره کردم اما نفهمیدم 🤦

امیلی : به ناتالی آروم گفتم بیاد داخل 

ناتالی: چه رمانتیک 

آدرین :, خب پرنسس خانم برات چند دست لباس گرفتم نینو گفت امشب پارتی راه انداخته‌ همه هستن 

مرینت: باش ... آدرین .. امم  ... مامانت 

آدرین :, وای مامان .... شما... دیدید.... 

امیلی : من میرم بیرون 

مرینت : پیشی این چند روز کسی شرور نشد 

آدرین : نه بانومن

مرینت : اخیش 😅😅😅

یهو یه درد زیاد تو قفسه سینه احساس کردم 

ولی به رو خودم. نیاوردم 

آدرین بیا بپوش اماده شو بریم 

مرینت : باش 

پوشیدم و رفتیم 

رسیدیم اونجا چند دقیقه بعد همه داشتیم می‌رقصیدیم

( بچه ها فکر بد نکنید من داستان منحرف شده نیست)

به یه هو آدرین جلو من زانو زد 

آدرین :, با من ازدواج میکنی

مرینت ،: .... اره و انگشتر رو گرفتم و یه گردنبند (,همونی که تو کافه خاست بهش بده)

الیا : دختر بهت تبریک میگم

جولیکا: مبارک 

رز: ایشالا به پای هم پیر شین 

میلن :, وای خدا چه کیوت

الیا : نینو یاد. بگیر 

آدرین ،: بیا بانومن این ماشین و یه خونه (کلید)

نینو : خب اون پول داره ما پول نداریم 

الیا : خب حالا 

مرینت :داشتیم شام می‌خوردیم که من رفتم دستشویی

آدرین:مرینت میخوای باهات بیام (تا دم در منحرف نشید)

مرینت :, نه مرسی 

تا رفتم تو دستشویی یکی یه هو ....

 

کمکم کنید....

شرط پارت بعد :

۲ لایک 😍

۲ کامنت 😍

بچه ها توروخدا همایت کنید

تا ادامه بدم آخه به لایک و کامنت ساده چیزی نیست 

 

 

تک پارتی 😭😭😭

Parmida Parmida Parmida · 1404/2/2 16:29 ·

 

تک پارتی دستمال ها تون رو آماده کنید به خدا خودم خیلی گربه کردم یه لایک کن 

قدمی به عقب برداشتم . باز هم عقب . پاهایم سست شده بود . نمیتوانستم حرکت کنم . در حالی که به شدت ، به دویدن احتیاج داشتم . هر لحظه بزرگ تر میشد . هر ثانیه ممکن بود آتش بالا بگیرد و کل شهر را نابود کند !

آدرین ، مثل همیشه ، خود را سپر من کرده بود . ಠ_ಠ آدرین : بدو مرینت باید بجنبی ! / مرینت : نه....نمیتونم.....پاهام قفل کرده...../ آدرین : خواهش میکنم مرینت باید بدویی الان منفجر میشه..../ مرینت : نه....تو برو.....من نمیتونم تکون بخورم.....برو ! / آدرین : من تنهات نمیزارم! ಠ_ಠ

قدم های‌آهسته و با تردید من ، کافی نبودند . انفجار آنقدر بزرگ بود ، که حتی اگر میدویدم ، فایده ای نداشت . فریاد  های آدرین ، شبیه به یک هاله ی ابهام در سرم میپیچید . میتوانستم مردم را ببینم که هراسان میگریزند . صدای آتش نشان ها و امداد ، که سعی نجات مردم داشتند را میشنیدم . اما زمین انگار چسب شده بود تا پاهایم تکان نخورند !

ناگاه ، نور بسیار بزرگی همه جا را دربر گرفت . صدایی مهیب و گوش خراش در سراسر شهر پیچید . چیز زیادی یادم نمانده. فقط همین که.......آدرین ، خود را انداخت روی من ! و بعد از چند ثانیه ، هردو باهم پرت شدیم عقب...........

سرم درد میکرد......خیلی زیاد.....آرام و به سختی بلند شدم . همه جا هیاهو بود و همهمه . چه اتفاقی افتاد ؟؟ من....من سالم بودم ! البته تقریبا.....یاد آدرین که افتادم ، غمی به وسعت دریا روی دلم را پوشاند . (Oاگر براش اتفاقی افتاده باشه چی؟O)

دوان دوان ، به این طرف و آن طرف میرفتم . میان راه ، مدام با امدادگران و پژشک ها برخورد میکردم . اما هیچ چیز برایم مهم نبود جز......جز پیشی کوچولوی بانمکم ! بدون او من هیچ چیز نیستم ! هیچی ! بعد از دقایقی دویدن و صدا زدن ، بالاخره.......پیدایش کردم......=^._.^= ∫

بی جان و خسته ، روی‌زمین افتاده بود . چشم هایم گرد شدند . باورم نمیشد ! باورم نمیشد روزی.......او را......از دست بدهم ! بادی که ناشی از انفجار بود ، دامن کوتاهم را آهسته تکان میداد . موهایم ، در هوا رقصان بودند.......دستانم را به هم قفل کردم و روی قلبم گذاشتم........... به سمت آدرین رفتم و.......آهسته کنار پیکر بی جانش زانو زدم......

¯\_(ツ)_/¯ مرینت : آ..ادرین ! عزیزم ! بلند شو ! خواهش میکنم ! چشمات رو باز کن ! به من نگاه کن ! (っ'-')╮=͟͟͞͞💌 موهای آدرین ، پریشان و خاکی بود . درخشش همیشگی را نداشت . سرش را آهسته بلند کردم و روی زانو هایم گذاشتم. حتی فکر کردن به اینکه ، دیگر چشمان سبز رنگش را نمیتوانم ببینم ، دیوانه ام میکرد ! من....عاشقش بودم ! و او خود را برای من فدا کرد ! به این راحتی ؟؟ بله به همین راحتی !(っ'-')╮=͟͟͞͞💌

¯\_(ツ)_/¯آدرین ! تو قول دادی ! قول دادی کنارم بمونی ! ما برای آینده نقشه های زیادی داشتیم ! بلند شو پیشی من ! گربه ی قشنگم ! بلند شو.....بلند شو و باگابو صدام بزن.......بلند شو و بهم گل بده.......بلند شو.....به حرف بانوت گوش نمیکنی ؟؟ منم....مرینت ! صدامو میشنوی؟ ما تازه به هم رسیده بودیم ! چرا آخه چرا انقدر راحت از دست دادمت ؟؟ لعنت به من که لیاقت هیچ چیو ندارم😭¯\_(ツ)_/¯

 

یکم گریه کنم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برو پایین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(๑ↀᆺↀ๑) در یک لحظه ، ادرین برایم تار شد . دیگر درست صورت زخمی و موهای پریشان او را نمیدیدم . هیچ چیز واضح نبود.........انگار داشتم از آن دنیا خارج میشدم ! که یک دفعه از جا پریدم....عکس های ادرین ، اولین چیزی بود که به چشم دیدم ، بعد هم میز تحریرم. دقت که کردم ، دیدم روی تختم نشستم ! اتاقم را با دقت دید زدم . با بی اعتنایی و حالتی که انگار خیالم راحت شده بود ، به سمت آینه قدی اتاق رفتم . با دیدن چهره پریشان و موهایی که وز شده بودند ، حسابی خنده ام گرفت ! سپس با پوزخند آهسته لب زدم : اون سالمه ! سالم سالم ! (๑ↀᆺↀ๑)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

🤣🤣🤣🤣🤣 خواب بود 

 

 

خوشتون اومد؟؟😐😂

حرص خوردینا مگه نه ؟؟😂

پاشین اون دستمال کاغذی هارو بندازین دور زشته به خدا هیکل گنده نشستین دارین گریه میکنین😂