رابطه عاشقانه مرینت و آدرین

سلام
من مرینت هستم ۱۵سالمه و آرزوم اینه که یه طراح مد بزرگ بشم
سلام من آدرین هستم مادرم رو وقتی بچه بودم از دست دادم و الان پیش پدرم و منشیش ناتالی زندگی می کنم
مرینت : صبح از خواب پاشدم تیکی بهم صبح بخیر گفت و من هم همین طور
رفتم پایین صبحانه خوردم و به مدرسه رفتم
وقتی رسیدم دیدم همه دور خانم بوستیه(معلم) جمع شدن منم رفتم پیش آلیا (دوست صمیمی مرینت)
برگشت به نیم ساعت قبل.... امارت اگراست
آدرین:از خواب بیدار شدم به پلک سلام کردم رفتم صبحانه خوردم و سوار ماشین شدم که برم مدرسه تو ماشین همش به مرینت فکر میکردم همین طور به حرفای ناتالی که میگفت عشق رو نمیشه کنترل کرد....
زمان حال در مدرسه ✨
آدرین : رفتم داخل دیدم بچه ها دور خانم بوستیه جمع شدن رفتم جلو دیدم مرینت و الیا اونجا وایسادن
رفتم نزدیک خواستم مرینت رو 😘 ببوسم (از قبل همو دوست داشتن)
که مرینت ازم فاصله گرفت و سلام کرد منم سلام کردم
الیا :دیدم مرینت خودشو از آدرین دور کرد من حولش دادم جلو افتاد تو بغل آدرین
مرینت:مثل گرجه 🍅🍅🍅 شدم
ولی تا به خودم آمدم آدرین و بوسیدم 😘 آدرین: مرینت منو بوسید منم محکم بقلش کردم تا خواستم ببوسمش لایلا خودشو انداخت جلو (از لایلا متنفرم) نزدیک بود مرینت بیوفته که گرفتمش ...
الیا :دیدم مرینت محکم چسبیده به آدرین که یهو داد زدم ...
مرینت :الیا یهو داد زد مرغ عشقامون چسبیدن به هم دیگه 🤪
آدرین :وای همه داشتن مارو میدیدم
قیافه الیا 🥹🤩🥹
قیافه مرینت 😳😲😳
قیافه آدرین 😉🤗😉
قیافه لایلا 🤬👿
تو همین حال بودیم که خانم بوستیه : گفت برین کلاس میخوام جاهاتون رو تغییر بدم
همه :چشم ✊✊
رفتیم سر کلاس
مرینت : خانم بوستیه جای همه رو مشخص کرد به جز من و آدرین و الیا و نینو (دوست پسر الیا )
آدرین : خانم بوستیه منو مرینت و گذاشت پیش هم نیمکت اول و الیا و نینو پشت سر ما ..... مدرسه تموم شد و همه بجز منو مرینت رفتن بیرون خانم بوستیه به ما گفت بریم پیشش....
خانم بوستیه :آدرین تو واقعا مرینت و دوست داری
آدرین :اره
مرینت :😳
خانم بوستیه گفت نگران لایلا نباشید
مرینت :ما تشکر کردیم و رفتیم تو حیاط
لایلا :آدرین واقعا که 🤬👿🤬 و رفتم .
آدرین : رفتم پیش مرینت اون جلو در مدرسه بود بوستش کردم و بغلش کردم و خداحافظی کردم
( ساعت ۶عصر بود )
مرینت :
صدای زنگ گوشیم آمد آدرین بود جواب دادم
مکالمه مرینت و آدرین :
سلام مرینت .
سلام آدرین خوبی
مرسی
تو خوبی
مرسی
آدرین :میای بریم بیرون
مرینت :اره
(بعد مکالمه)
مرینت: رفتم جلو پارک آدرین هم رسید
کلی حرف زدیم آدرین منو بوسید که یهو ....
لوکا آمد (لوکا عاشق مرینته ولی مرینت مثل برادر روش حساب میکنه)
خواست با یه چوب بزنه به آدرین که من پریدم جلو داد زدم 😣 نننننههه
لوکا کپ کرده بود من دست آدرین و محکم گرفتم گفتم
لوکا برو من تورو دوست ندارم
لوکا :نههه تو مال منی و زدم تو گوش مرینت
که یهو ...
آدرین :من دیگه عصبانی شدم
گفتم دست از سر مرینت بردار و همون جا به مرینت گفتم (زانو زدم )
مرینت با من ازدواج میکنی
و یه انگشتر گرفتم جلوش 😍
مرینت اول کپ کرد بعد گفت آره
که یهو .....
ادامه دارد
رابطه عاشقانه مرینت و آدرین ۲