رابطه عاشقانه مرینت و آدرین ۲

Parmida Parmida Parmida · 1404/1/17 17:06 · خواندن 3 دقیقه

آنچه گذشت:

از مرینت خواستگاری کردم و گفت آره (به طور خلاصه گفتم)

 

که یهو لوکا شرور شد .🥺

آدرین: دست مرینت و گرفتم و بردم تو یه کوچه خلوت و تاریک بهش گفتم راستش من 

مرینت:تو چی عشقم

آدرین:من گربه سیاه هستم

 (نکته :بعضی ها میگن کت نوار)

مرینت:خب راستش منم منم ..... منم لیدی باگم 

(نکته : بعضی ها میگن دختر کفشدوزکی)

آدرین :وای واقعا؟؟؟

مرینت: اره 🫣🫣

آدرین:اخ جوووووووون 🥳🥳🥳

(و تبدیل شدیم)

پلک پنجه ها بیرون 🐾🐾🐾

تیکی خال ها روشن 🐞🐞🐞

و رفتیم تا لوکا ابر شرور (اسم دیگه ای به زهنم نرسید😂)

رو شکست بدیم .

همینجور که میجنگیدیم :

گربه سیاه:بانو من مراقبت باش ،لیدی باگ: باشه پیشی جون 

و.....

دوتایی :بزن قدش 

لیدی باگ:تا خواستیم بریم نادیا (خبرنگار پاریس) آمد و گفت برای فردا میخواد با ما مصاحبه کنه 

گربه سیاه: بانو من  لطفاً لطفاً لطفاً 🙏🙏🙏

لیدی باگ :آه ... باشه . گربه سیاه:مرسی❤️❤️❤️ مای لیدی

گربه سیاه: رفتیم تو یه کوچه باریک و برگشتی حالت عادی

هم دیگه رو بوسیدم و خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه

 

(فردا نیم ساعت بعد از شروع کلاس)

خانم بوستیه: بچه ها برای مصاحبه لیدی باگ و گربه سیاه

میریم به اونجا مصاحبه حضوری هم میشه و آقای مدیر برای شما ها بیلیت گرفته 

همه :اخ جوووووووون 🥳🥳🤩🤩

آدرین : به مرینت اشاره کردم که بریم و به بهونه دستشویی بریم تبدیل شدیم 

مرینت : آدرین آخه دستشویی 🤨😅🤨

آدرین :آخه دیگه فکر بهتری ندارم 

(نکته: اسمم پارمیدا هست

 وقتی میگم پارمیدا یعنی خودم ) پارمیدا: آدرین خب این همه بهونه . آدرین:خب حالا 

ادامه داستان:

(چند ساعت بعد موقع مصاحبه)

(الان مرینت رو صندلی ۲، آدرین رو صندلی ۱،

الیا رو صندلی ۳ و نینو رو صندلی ۴)

مرینت : ادرین بریم 

مرینت و ادرین:بچه ها ما میرویم دستشویی

بچه ها :باش 

مرینت :منو آدرین رفتیم بیرون تبدیل شدیم و آمدیم پیش نادیا 

(نکته: وقت مدرسه مرینت اینا حضوری دارن تماشا میکنن

و همزمان پخش زنده هم هست)

لیدی باگ: پیشی زود باش ،و رفتیم و نشستیم رو صندلی های مخصوص رو صحنه

نادیا:سلام 

گربه سیاه:سلام به تمام ترفداران 😉

لیدی باگ:سلام👋

نادیا......

گربه سیاه: همین جور داشتیم حرف می‌زدیم که نادیا گفت

نادیا:آیا شما همون‌طور که به زوج ابرقهرمان هستید 

به زوج واقعی هم هستید 🤩

لیدی باگ:امممم 

گربه سیاه:اره 

نادیا:🤩🤩🤩 واقعااا

تماشاچیان : 🤩🤩🤩🤩🤩🤩

نادیا : یعنی عروسی کردین 😉

لیدی باگ:نه هنوز

گربه سیاه:بین خودمون بمونه ولی تازه چند روز پیش ازش خواستگاری کردم 😉🐞🐾🐞

نادیا: جواب چی داد 🤩🤩🤩

گربه سیاه:مثبت 

(یادتونه که آدرین تو پارک از مرینت خواستگاری کرد)

بچه های مدرسه: هووووووراااااا😍😍😍😍

لیدی باگ:حالا پیشی نمیتونستی بزاری برا آخرش

گربه سیاه:نه بانو من 

لیدی باگ :اد... (خواست بگه آدرین )

گربه سیاه:باشه بانو من خودتو ناراحت نکن 

چون می‌دونی قلبم می‌شکنه💔

نادیا: پس واقعا عاشق همین 

لیدی باگ:اره 

نادیا:خب ممنونم که به اینجا آمدید خدانگهدار

گربه سیاه: تو گوش نادیا گفتم می‌خوام تا داری فیلم میگیری یه کاری کنم (متوجه میشوید😉)

و یه هو جلوی لیدی باگ زانو زدم گفتم به فرمایید بانو من (با گل رز قرمز و صورتی)

لیدی باگ:وای پیشی .... و گل و ازش گرفتم و و بغلش کردم

گربه سیاه:لیدی باگ آمد بغلم منم بغلش کردم و اینجا نادیا دست زد و دوربینها خاموش شد 

لیدی باگ: بعد از چند دقیقه از بغلش آمدم بیرون و با هم رفتیم.

آدرین:خب با حالت عادی داشتیم برمیگشتیم سرجامون که الیا گفت پس کجا بودینننن👿👿👿👿

ما خندیدیم 🤣🤣 (آدرین و مرینت)

تو مدرسه: خانم بوستیه تکالیف رو به بچه ها داد 

لایلا : مدرسه تموم شد از کنار مرینت رد شدم و بهش گفتم فکر کردی می‌زارن به آدرین برسی تا خواستم برم ..

آدرین:لایلا تو قرار نیست برای ما تصمیم بگیری 😃

مرینت : دست آدرین و گرفتم و رفتیم . آدرین گفت باهم بریم خونشون با ماشین و بعد منو می‌رسونه خونمون 

آدرین:در ماشین رو برای مرینت باز کردم و رفتیم 

وقتی رسیدیم دیدیم .....

این داستان ادامه دارد

منتظر رابطه عاشقانه مرینت و آدرین ۳ باشید👋👋🐾🐞