black love 7

Parmida Parmida Parmida · 1404/2/19 21:40 · خواندن 5 دقیقه

برو بخون 🤩🥹🤩

مرسی از 

Sky blue

mamin

black love 7
جیم : اهم ...
مرینت : خب .... ...
آدرین : 😐😐
مرینت : باش ساعت چند کجا
جیم: ساعت ۶ خودم میام دنبالت 
مرینت : نه بگو خودم میام
جیم : ،،،،،،،،، ( آدرس یه کافه داد) 
مرینت : باش 
جیم : رفتم بیرون و به کاترین گفتم چند دقیقه دیگه تو هم به آدرین بگو 
کاترین: اکی 
( پیش آدرین اینا ) 
آدرین : 😔
مرینت: چیه خوبی 
آدرین : مگه نگفتی دوستم داری هاااااا
مرینت : آدرین تو واقعا فکر می کنی من جیم و دوست دارم
آدرین: اره چون من میگم بریم کافه هر بار یه بهونه میاری ولی به جیم گفتی باش 
مرینت: آدرین تو ، تو قلب منی چرا اینجوری میگی 
آدرین : ههه 😒 
مرینت : آدرین 
آدرین : ها چیه 
مرینت : گریم گرفت و سریع رفتم بیرون و رفتم تو دستشویی دستم و کوبیدم به آینه شکست و دستم بدجوری برید و خون میامد 
آدرین : نکنه چیزیش شه آخه چرا بهش شک کردم برا ماموریت به جیم گفت اره
مرینت : من که کاری نکردم حتی با اینکه نامزدیم کاری باهاش نکردم چه برسه به یه پسر دیگه 
همینجور از دستم خون میامد و رنگم پریده بود تازه بهش عادت کرده بودم میخواستم بهش بگم که با هم ازدواج کنیم چرا آخه چراا بهم شک داره ما که ۲۰ ساله باهمیم از بچگی
و از دستشویی آمدم بیرون 
جیم: مری خوبی 
مرینت : جیم لطفاً منو مری صدا نکن 
جیم : ....
مرینت : ببخشید امشب حالم بده نمیتونم کافه بیام باشه یه شب دیگه 
جیم : دستت  . و خواستم دستش رو بگیرم که ..
مرینت : دستم رو تو دستش کشیدم من نامزد دارم 
جیم : ... و کپ کرده بودم 
( آدرین داره از دور نگاه می‌کنه ) 
مرینت : رفتم تو حیاط به گوشه نشستم هنوز از دستم خون میومد و رنگ گچ شده بودم 
آدرین : دیدم مرینت واقعا حالش بده آخه چرا بهش شک کردم 
رفتم پیشش 
مرینت : با بی حالی نگاهش کردم دیگه جون نداشتم 
آدرین : غرق در چشمای اقیانوسیش شدم و متوجه شدم خیلی درد داره 
آدرین : دستت خیلی درد داره
مرینت : اوهوم 
آدرین: اولین باری بود که می‌گفت اره پس یعنی خیلی درد داشت یه پارچه پیدا کردم و دستش رو بستم 
مرینت : آدرین من واقعا دوست دارم 
آدرین: .....
مرینت : راست میگم 
آدرین : ....
مرینت : به چیزی بگو دارم دیونه میشم
آدرین : منم دوست دارم مری بانو 
مرینت : محکم بغلش کردم پس چرا بهم شک کردی 
آدرین: کاترین آمد و گفت تو و جیم خیلی صمیمی شدین و می‌خواین ...
مرینت : آدرین من هیچ وقت هیچ وقت به تو خیانت نمیکنم 
آدرین : منم محکم بغلش کردم باید زود تر باهم ازدواج کنیم
مرینت: منم میخواستم همینو بگم بهت بگم
آدرین : یه حلقه درآوردم و گرفتم جلوش 
مرینت : منم اونو پوشیدم
آدرین : الان فقط این کارو میتونم بکنم ولی بزار بریم بیرون یه عروسی میگیرم که کل دخترای پاریس حسرتش رو بکشن 
مرینت : منم بوسیدمش و گفتم به رییس اطلاعات رو دادی 
آدرین : جاسوسی تا همین هفته بعد از این تمومه 
مرینت : واقعا 
آدرین : مراقبت خودت باش 
( شب شد )
مرینت : هرکاری میکردم خوابم نمی‌برد 
آدرین : هرکاری میکردم خوابم نمی‌برد
مرینت : چون آدرین خواب بود 
(نمد 😐 :فکر می‌کنه خوابه ) 
رومو کردم سمتش و صورتشو ناز کردم یه بوسش کرد 
آدرین : وای کاشکی چهرشو می‌دیدم 
( پارمیدا: تو زهنش ) 
مرینت : آدرین عشقم ، قشنگم ، کاشکی می شد به مامانم بگم که با هم ازدواج کردیم ولی نمیشه
( نمد 😐 : چِندش)
ولی همون قدری که دوست دارم پیشت باشم از کاترین می‌ترسم 
آدرین :(نمد 😐 : تو دهنش میگه همه رو) کاترین چی گفته بهش 😰
مرینت : میترسم حرفاش راست باشه آدرین خیلی دوست دارم ولی اگه اینجوری که کاترین تهدیدم کرد جیم یه جای منو گیر بیاره چی ، جواب تو رو چی بدم که بهم شک نکنی
من چون معروف هستم  ، همه پسرا بهم میچسبن وای تا حالا بهت نگفتم چون یکیشون خود ....
ولش کن اصلا... نه اوف خب بخیر دوست دارم ❤️
آدرین : مری که خوابید یه پتو کشیدم روش و رفتم بیرون
تو حیاط یعنی کی مری رو اذیت می‌کنه  ، کاترین بهش
چی گفته ، جیم چی ، باید به رییس بگم ( رییس منظور شون ریس پلیس هست) 
( فردا )
مرینت : آآآآآ 
رفتم بیرون و دیدم کاترین لباس شو دراور..ده داره همینجور میگرده تو حیاط
از این رفتارش فهمیدم اصلا دختر پاکی نیست 😬
آدرین : تا چشمام خورد به کاترین 😬😱 سریع چشمام و بستم و دویدم سمت اتاقم
مرینت : اولش خواستم برم پیش آدرین ولی بهش مطمئن بودم برا همین رفتم مغازه یکم‌ خوراکی خریدم و آمدم تا خواستم برم تو اتاق
آدرین : جلومو نگاه نمی‌کردم تا خواستم برم تو اتاق خوردم به یکی ترسیدم چشمامو باز کنم 
مرینت : بوسیدمش و گفتم نترس منم 🤗
آدرین : دست مرینت و گرفتم و. رفتم داخل 
مرینت : آروم .....

آدرین: خوبی دلم برات تنگ شده بود
مرینت : من بیشتر 
آدرین : کاترین دیونه هست 
مرینت : هییی
آدرین: چرا نیومدی دنبالم 
مرینت : بهت اعتماد دارم 
آدرین : شرمندم نکن
مری : آدرین 😘
آدرین : مری یه سوال 
مرینت : جانم 
آدرین: چند تا بچه دوست داری 
مرینت : اهم ... زود نیست برای این حرفا 
آدرین : نه 
مرینت : یه پسر و یه دختر 
آدرین : پسر نه 
مرینت : چرا 
آدرین: چون نمی‌خوام...... حسودیم م...ی...ش..ه 😅
مرینت : ای حسود 🤣🤣🤣🤣🤣
آدرین : 🤣
مکس : آدرین و مرینت بیاین جشنه میکاره 
آدرین: چی 
مکس : در ماه یک بار ش.ر.ا.ب میخوریم 
مرینت : جانممم 😰
مکس : لوییس منتظر شما هست 
آدرین : به اجبار مجبور بودیم بخوریم لیوان ها خیلی بزرگ بود نیم لیتری بود من یکم خیلی کم خوردم که یه هو لوییس گفت بخور دیگه 
مرینت و من یکم داشتیم می‌خوردیم که 
لوییس : لیوان و هل دادم جلو همش و خوردن 
مرینت : أه این دیگه چه زهری بود 
آدرین : یکم تحمل کن أه 
لوییس: مری جونم ما نقشه قتل املنذبندل ت رو کشیدیم
مرینت: کی 
لوییس : توتوتواپپر
کاترین : من منم می‌خوام بیا دیگه
مرینت : باید هرچی لوییس گفت و بنویسم تا یادم نره
مرینت : دیدم آدرین داره دیونه بازی در میاره میگه 
آدرین : مری این خورشیدهای کوچولو که تو آسمون هستن چین 
مرینت : 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خودمم دیگه زده بود به سرم رفتیم تو اتاق 
اون چیزایی که لوییس گفت رو پیامک زدم برا الیا 
( فردا )
مرینت : از خواب پریدم دیدم تو بغل ادرینم بوسش کردم پتو کشیدم روش و رفتم دستشویی که یه هو آوردم بالا 🤢🤢🤮🤮🤮🤮🤕🤕🤕 
( نمد 😐: چرا)
 

آدرین: از خواب بیدار شدم دیدم لپم سرخ شده 😅 مری 
بوسم کرده 
مرینت : حالم بد بود رفتم تو اتاق گفتم آدرین من میرم بیرون زود میام 
آدرین : باش زود بیا 
مرینت : رفتم آزمایشگاه بعد دیدن نتیجه‌ دیدم واییییییی خداااااا

بچه ها شرط دیگه نمی‌زارم ولی اگه حمایت نکنید نمی‌تونستم
نمد 😐: نه بابا

چالش: بنظرت چرا مرینت ترسیده و تعجب کرده 

بابای 😘