رابطه عاشقانه مرینت و آدرین ۴

Parmida Parmida Parmida · 1404/1/22 12:47 · خواندن 1 دقیقه

 

 

 

برو بخون😊

 

آنچه گذشت:

مرینت :آدرین بیا تو اتاقم

آدرین :باش الان میام 

ادامه داستان:

آدرین : رفتم طبقه بالا دیدم مرینت افتاده به گوشه وای نهههه آخه چرااااا😭😭😭😭😫😫😭😫😭

دیدم یه کاغذ افتاده کنارش سریع برداشتم و زنگ زدم... آمبولانس آمد و مرینت و بردن تو اتاق عمل

نمی‌دونستم چی کار کنم مامان و بابا مرینت که چینن

کی چی...

آها زنگ میزنم به الیا و نینو 

مکالمه‌ی نینو الیا آدرین:

آدرین:سلام😭

الیا :چیه چیزی شده

نینو :خب یه چیزی بگو دیگه

آدرین:م..م..مرینت 😭😭

الیا:باش باش الان میایم بیمارستان

نینو :کدوم بیمارستانی

آدرین : بیمارستان آدری (اسم زن شهردار مادر کلویی آدری بورژوا)

 

پایان مکالمه

ادامه داستان:

آدرین : داشتم تو راه رو راه میرفتم که یاد کاغذ افتادم 

تو جیبم درش آوردم و دیدم ...

 ( اینو داخل برگه بود )

 

گابریل/مرینت/ناتالی/نینو/الیا

!و بعد زندگی آدرین!

نینو: رسیدیم تو بیمارستان که دیدم آدرین تو راه رو وایساده بود

الیا: سریع رفتیم پیشش

آدرین :تا آمدن من برگه و دادم دست نینو

نینو:وای این دیگه چیه🤯

الیا:مرینت اون... کجاست

آدرین:اتاق عمل 😭😭😭😭😭😭

پارمیدا: آدرین نگران نباش 😶

............................................................................

دکتر: آمدم بیرون واقعا حال خانم دوپن چنگ

خوب نبود 😔

رفتم جلو به کسایی که اینجا بودن گفتم حال مریض تون اصلا خوب نیست.

آدرین: هر چیزی بخوابد بهتون میدم.

دکتر میتونید برید ملاقات

این داستان ادامه دارد....

بای 😊

شرت پارت بعدی ۴ تا لایک 

۱ کامنت